تبریک عید نوروز
آید بهار و پیرهن بیشه نو شود نوتر برآورد گل اگر ریشه نو شود
زیباست روی کامل سبزت کلاه نو زیباتر آنکه در سرت اندیشه نو شود
ما را غم کهن به میِ کهنه بشکنید بر حال ما چه سود اگر شیشه نو شود
بهار آمده است؛ اما نمیماند. ثانیه ها میگذرند؛ همچون ابرهای درگذر؛ پس باید برخاست و جاری شد. باید گام در جاده های پویای اندیشه گذاشت و مفهوم بلند انسان را تجربه کرد. عید، مژده تولد است و زندگی؛ همچنان که یادآوری می کند که در پس هر طلوعی، غروبی نهفته است که پس از هر روزی، تاریکی شب سر خواهد رسید. عید یعنی لحظه های شسته شده از آلودگی گناه و تیرگی؛ ورنه، بهار میآید و خواهد رفت؛ درختان شکوفه میکنند، سبز می شوند و باز چهره از سبزی تکانده، تن به خزان و زردی میدهند. عید یعنی رویش در خاک دانایی و شناخت؛ و این چنین بهاری شدن، زمان نمیپذیرد. جادوانه است و بیزمان. «ای تغییر دهنده حالت ها! مرا به بهترین حالات متحول کن!» در رستاخیز شاخه های خشکیده، اگر قلبم تاکنون ثمری نداده است، دور از خورشید تو بوده. حالا که سرگردان می چرخم و پناهی نمی یابم، فصل سرد درونی مرا به فروردین یاد خود پیوند بزن تا ببینی لحظه تحویل دلم را که چه سان از چشمهایم، سکههای دعا میریزم و انگشتانم، سبزترین سبزه ها خواهد شد برای یافتنت و ماهی سرخی در اندیشه ام رو به روی آیینه تو به رقص درخواهد آمد؛ یا مقلب القلوب والابصار. روزهايت بهاري و بهارت جاودانه باد
بهرام جلیلخانی